نامه ای به ژولیت بخش ششم
『18 ژوئن 1998』
ژولیت عزیزم،
دارم سخت تلاش میکنم. از دو روز پیش خیلی پیشرفت کرده ام.
آقای مک فری از ابن همه پیشرفت آن هم در دو روز، خیلی تعجب کرده است.
او می گوید در مدت خیلی کوتاهی، میتوانم پزشک ماهر و با تجربه ای شوم.
البته اگر با همین سرعت پیش بروم.
نظرت چیست؟ به زودی می توانی همه کار هایی که دوست داری را دوباره انجام دهی. نامه بنویسی، دوچرخه سواری کنی، تمشک بچینی و ...
اگر تو نبودی من هنوز در حال درست کردن پادزهر با گیاهان دارویی بودم!
ازت ممنونم...
دوستدار همیشگی تو: نانسی
『21 ژوئن 1998』
ژولیت عزیزم،
خیلی عجله دارم و باید همراه آقای مک فری به خانه خانم و آقای آکرمن برویم. انگار حالِ دختر ۸ ساله شان بد شده است.
فقط میخواستم بگویم نامه دومت که به دیت خدمتکارت نوشته شده، به دستم رسید.
از اینکه برایم آرزوی موفقیت کردی ازت متشکرم.
دوستدار تو:نانسی
『23 ژوئن 1998』
ژولیت عزیزم،
قرار است به زودی یک دیگر را ملاقات کنیم!
من و آقای مک فری قرار است سوم ماه بعد به تگزاس یعنی مکانی که تو در آن ساکنی، بیاییم.
چون آقای مک فری معتقد است من در تگزاس پیشرفت بهتری خواهم داشت.
این عالی نیست؟ آن وقت من میتوانم تو را درمان کنم. تازه آقای مک فری هم آنجاست و چه از این بهتر؟؟
او با اینکه یک پیرمرد بد خلق و عصبی است اما بهترین پزشکی ست که تا به حال دیده ام.
هر وقت آقای مک فری و مهارت خاصش در پزشکی را میبینم،واقعا میفهمم که نباید از ظاهر آدم ها قضاوت کرد!!
دوستدار تو: نانسی
- ۰۰/۰۴/۱۶