نامه ای به ژولیت بخش پنجم
جمعه, ۱۱ تیر ۱۴۰۰، ۰۲:۰۹ ب.ظ
『16 ژوئن 1998』
ژولیت عزیزم،
نمیدانی که چقدر خوشحالم! چون نامه ای که برایم فرستاده بودی دیشب به دستم رسید.
خیلی ذوق زده شدم و سه بار آن راخواندم.
از طرفی هم خیلی خیلی ناراحتم که بر اثر تصادف با قطار، دست هایت فلج شده و دیگر نمیتوانی بنویسی.
تنها نوشتن نه، خیلی کار های دیگر مثل...
دوچرخه سواری...
گفته بودی در یک روز بارانی داشتی روی ریل قطار دوچرخه سواری می کردی و قطار را ندیدی و...
گفتی همه پزشکان ازدرمانت عاجز مانده اند.
من میخواهم بیشتر تلاش کنم. میخواهم آنقدر در پزشکی مهارت پیدا کنم تا بتوانم تو را درمان کنم.
مطمئنم که می توانم چون به خاطر تو است...
فقط تا آن موقع صبور باش
دوستدار تو: نانسی
- ۰۰/۰۴/۱۱
عالی بودش مرسی رانا جان