مامان را ببخشید !..
دوباره شنبه شد و اینبار قرار نبود با هزار زور پاشیم بریم مدرسه ! به جاش رفتیم کتابخونه کلی ام کیف کردیم .
یه کتاب از اونجا گرفتم خوندم ، انقدر به دلم نشست که نگم براتون !
کوتاه و جذاب بود .
یه دختری بود به نام عطیه که مامان باباش نویسنده بودن و خودشم یه وبلاگو میچرخوند . مامانش توی دانشگاه چند تا هم دانشگاهی داشته که یکیشون انگار خبری ازش نبوده و اینا .
شروع میکنه توی وبلاگش برای مردی که نیست و بهش میگفته عمو ارمیا ، نامه بنویسه . اتفاقا خیلی ها هم جذبش میشن و حتی اونا هم زیر پست هاش واسه عمو ارمیا نامه مینویسن .
ولی خب آخرش یه اسپویل عمیقی داره که نمیتونم بهتون بگم (بر خلاف همیشه !) :> بهتره خودتون برین بخونیدش .
پی نوشت : راستی اسم کتابو یادم رفت بهتون بگم '-' ! اسمش : "مامان را ببخشید ."
- ۲ نظر
- ۲۸ خرداد ۰۱ ، ۱۶:۰۱