دفتر نوشته‌های من

جایی برای دفن تراوشات مغزی

دفتر نوشته‌های من

جایی برای دفن تراوشات مغزی

دفتر نوشته‌های من

دست نوشته‌هایی در دفترهای قدیمی و کاغذهای کاهی شان که با جوهر سیاه به هم بافته شده اند و داخل کتابخانه ی خاک گرفته‌ی مخفی نگهداری می شوند .
امضا: INTJ .

۳ مطلب با موضوع «جوانه های سبز» ثبت شده است

لحظات کوتاه=ایده‌های بزرگ.

دوشنبه, ۶ اسفند ۱۴۰۳، ۰۷:۳۱ ب.ظ

سوال: یه عالمه ایده‌های قشنگ برای نوشتن از کجا بیارم؟ 

جواب: از زندگیت.

 

 

شاید شما هم مثل من گاهی متعجب می‌شوید که بعضی هنرمندها چطور آن‌همه کتاب نوشته‌اند، شعر گفته‌اند، داستان بافته‌اند، نقاشی خلق کرده‌اند، موسیقی ساخته اند و و و. 

چگونه می‌شود این حجم از ایده را در مغز پروراند.

می‌دانید که، ما نمی‌توانیم ایده بسازیم. نمی‌توانیم بنشینیم و تصمیم بگیریم یک ایده‌ی جدید داشته باشیم، همین حالا!

نه. اینطوری کار نمی‌کند. 

ایده‌ها به ما الهام می‌شوند. خیلی ناگهانی، حتی شاید در جای نادرست، یک‌دفعه مانند یک جرقه ظاهر می‌شوند. (و متاسفانه بیشترشان هم یک‌دفعه ناپدید می‌شوند.)

می‌بینید که درواقع کار زیادی از دست‌مان بر نمی‌آید، جز یک چیز. آن هم اینکه سنسور گیرنده مغزمان را قوی‌تر کنیم. در این صورت زودتر الهامات را دریافت می‌کنیم و در نتیجه ایده‌های بیشتری برای خلق‌کردن در اختیار داریم.

خب، حالا چطور می‌شود آن سنسور را قوی‌تر کرد؟ ساده است. 

  • فریماه ‌.

از ژانر ترسناک چه خبر؟

چهارشنبه, ۴ مهر ۱۴۰۳، ۰۸:۳۷ ب.ظ

 

بازهم چهارشنبه بود و داستان من و گلدان‌ سرامیکی

 

همانطور که می‌دانید ترس عنصر اصلی این ژانر است. فضای آن آکنده از تاریکی، سکوت دلهره‌آور، جیغ‌های وحشیانه، ساختمان‌های متروکه، پوسیدگی و نم‌زدگی، سیاهی و ... است. 

هنگامی که درحال نوشتن داستانی در این موضوع هستید، باید هیجان‌تان را کنترل کنید؛ با ملایمت جلو بروید و در برابر نوشتن برق‌آسا و تمام‌کردن سریعِ صحنه‌های گوناگون مقاومت کنید. 

و در عین حال، حواستان باشد که توصیفات کُند و بیش از حد طولانی نشوند. 

اگر به نوشتن در این ژانر علاقه دارید، انداختن نیم‌نگاهی به ایده‌های زیر خالی از لطف نیست:

  • فریماه ‌.

گلدانی پر از بذرهای تازه

چهارشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۳، ۰۸:۴۵ ب.ظ

ایده ها. 

عاشق آن جوانه های نو هستم که به طور مداوم در سرم می رویند. همیشه سرم را گلدانی سرامیکی تصور کرده ام که برگ های سبزرنگ کوچک و بزرگ رویش نقاشی شده است. 

هرگز گلی تویش نکاشته ام؛ اما پر است از جوانه. جوانه هایی که خود به خود سر از خاک نرم بیرون می‌آورند. 

همیشه درباره شان محتاطانه عمل می کنم. حواسم هست که سریعا از گلدان جدایشان کنم و در مکانی مناسب، با خاک و آب و نور متعادل بکارمشان. چون آن ها حساس اند. خیلی حساس. 

در بستر حافظه خیانت کاری قرار دارند که خیلی زود پژمرده شان می کند و از بین می روند، طوری که انگار هرگز وجود نداشته اند. همین است که باید دستم در چیدنشان تند باشد. 

سعی می کنم هر هفته تعدادی از آن ها را اینجا بکارم. شاید دلتان بخواهد شما هم ادامه شان دهید و از آن ها گیاهان و گل های زیبایی به وجود بیاورید. 

 

امروز مُشتی ایده ی داستان نویسی در ژانر فانتزی روی خاک آمد. بذرشان را همین زیر می پاشم.

 

- دختری که به عنوان یک پری، در دنیای پری ها تناسخ پیدا می کند. 

- درختی پیر و قدیمی که دروازه ورود به یک جهان جادویی است. 

- مدرسه ای که با قدم گذاشتن درون آن، وارد چرخه زمانی خاصی می شوی.

- کارمندی که متوجه می شود رئیسش در اصل یک خون‌آشام است.

- یک جهانگرد به طور اتفاقی وارد جنگلی مخوف می شود. جنگلی که به شهر خون‌آشام ها راه دارد.

- جادوگری که با یک طلسم جادویس را از دست می دهد و به شهر انسان های بی جادو تبعید می شود.

- نویسنده ای که پا به دنیای داستانش می گذارد.

- شهر زیرمینی، درست زیر پای انسان ها. موجودات تکامل یافته عجیب، در شهر مدرن شان در حال کودتا علیه انسان های بی خبر هستند.

- دانشمندی روانی که در آزمایشگاهش از انسان ها موجودات ماورایی می سازد.

- زنی جادوگر که با نوای موسیقی مردم را به جنون می کشاند و آن ها را مسخ خود می کند.

- یک اژدهای باستانی تبعید می شود و میان انسان ها می آید تا مجازات شود. 

 

  • فریماه ‌.