هنر ظریف بیخیالی(03/5/18)

این کتاب را اواخر مرداد تمام کردم. اگر بخواهم چیزی درباره اش بگویم اینکه، نثر روان و خودمانی ای داشت. باعث می شد خیلی زود بتوانم با آن احساس راحتی بکنم. قلم مارک منسن، حسابی به روحتان نفوذ می کند و نمی گذارد حوصله تان از خواندن سر برود. 

و در کل محتوایش در این جمله خلاصه می شود: باید چیزهای کم اهمیت و سطحی را از زندگی مان حذف کنیم و به جای آن، به چیزهای بااهمیت، اهمیت دهیم. 

پیشنهادم این است که اگر می خواهید برای بار اول دست به خواندن یک کتاب روانشناسی بزنید، این کتاب، گزینه خوبی است.

خلاصه کتاب: 

انسان ها به چیزهای زیادی اهمیت می دهند. اغلب چیزهایی که هیچ ارزشی در زندگی شان ندارد و فقط باعث آشفته شدنشان می شود. به همین دلیل است که نیاز داریم هنر ظریف بیخیالی را در روند زندگی مان به کار بگیریم.

بیخیالی نه به معنای بی تفاوت بودن نسبت به همه چیز؛ بلکه به معنای اهمیت دادن به چیزهای مهم. همه موضواعات قابل اهمیت ما واقعا نیازمند توجه و اهمیت نیستند. کاری که باید انجام دهیم این است که، دست به غربال ارزش ها و معیارهایمان بزنیم.

ارزش ها چیزهایی هستند که ما به آن ها اهمیت می دهیم. و معیارها چیزهایی هستند که از آن ها برای اهمیت دادن به ارزش ها استفاده می کنیم. همه ی ارزش هایی که در زندگی داریم، صرفا ارزش های مفیدی نیستند. همین طور معیارهای ما. 

به طور مثال، ارزشی که من در زندگی ام برگزیده ام، داشتن رابطه خوب و صمیمانه با دوستم است. معیاری که برای این ارزش در نظر دارم، این است که او مدام از طریق پیامک با من در ارتباط باشد. در اینجا، ارزشی که برای خود انتخاب کرده ام، ارزش خوب و مفیدی است. اما معیارم برای رسیدن به آن، مخرب است. باید معیارهای دیگری مانند صداقت و وفاداری را جایگزین آن کنم.

تعداد زیادی از آدم ها، در مقابل تغییر ارزش هایشان موضع می گیرند و نمی خواهند این کار را انجام دهند. زیرا فکر می کنند اوضاع و شرایط زندگی شان به هم می ریزد.

اما باید بدانند که زندگی در همین تغییرها تعریف می شود. همواره باید باورها و ارزش هایمان را زیر سوال ببریم تا به واسطه آن، مشکلاتمان را بسنجیم. زندگی با پرسه زدن در میان مشکلات معنای خود را می یابد.

ما همه مسئول مشکلات خودمان هستیم، و تنها کسی که می تواند مشکلاتمان را حل کند، خودمان هستیم. هنگامی که این مسئولیت را بپذیریم، می توانیم به معنای واقعیِ خوشبختی دست یابیم. 

به مفهوم خوشبختی می رسیم. خیلی ها خوشبختی را در چیزهای مادی و ظاهری می بینند. خانه خوب، ماشین گران قیمت، لباس های شیک، همسری زیبا و ... . عده ای نیز آن را زمانی می بینند که هیچ مشکلی در زندگی شان نباشد.

این حقیقت تلخی است، اما مشکلات هیچوقت دست از سرمان برنمی دارند. هیچگاه شادی مطلق وجود ندارد؛ همیشه حتی در شادترین لحظات عمرمان نیز رد پای درد و اندوه آشکار است. مشکلات ناپدید نمی شوند، تنها از مشکلات بدتر، به مشکلات بهتر تبدیل می شوند. 

تنها راهی که می توان مشکلات بدتر را به مشکلات بهتر تبدیل کرد، حل کردن آن ها است. هیچ وقت با فرارکردن از آن ها و نادیده گرفتن شان نمی توانید کاری از پیش ببرید. باید با آن ها روبرو شوید و حق به جانب بودن را کنار بگذارید. 

ما باید به جای فکر کردن به خوشبختی غیرواقعی و سراب خوشبختی، که درواقع نشان دهنده کمبودهایمان هستند، به مسائل مهم و ضروری فکر و سپس عمل کنیم. چرا می گویم کمبود؟ زیرا وقتی کسی برای خوشبخت شدن تلاش می کند، درواقع مدام به خود گوشزد می کند که خوشبخت نیست. «انسان خوشبخت نیاز ندارد جلوی آینه بایستد و به خود بگوید خوشبخت است.» یا کسی که برای موفقیت تلاش می کند، به این خاطر است که باور دارد بازنده ای بیش نیست.

(یک نکته جدا از بحث: موفقیت یک اثر جانبی است. یعنی چیزی نیست که به عنوان هدف برای خود در نظر بگیریم. چیزی است که در اثر کاری دیگر اتفاق می افتد.)

مسئله بعدی که می خواهم درموردش صحبت کنم، انگیزه است. خوب است بدانید که واقعا چیزی بر مبنای انگیزه وجود ندارد. اگر منتظر این هستید که انگیزه پیدا کنید و کاری را انجام دهید، ممکن است هرگز آن را نیابید. چرخه را برعکس کنید. هنگامی که منتظر نشسته بودید تا انگیزه به سراغتان بیاید، مچ خودتان را بگیرید. بلافاصله به سراغ انجام کار بروید. انگیزه ای که منتظرش بودید در حین انجام کار به سراغتان می آید.

راز مخفی اش در همین است: همین الان انجامش دهید. 

این را بدانید که هرگز نمی توانیم از درد و شکست دوری کنیم؛ آن ها حتی می توانند منجر به نتایج بزرگی مانند موفقیت شوند. 

در پایان، زندگی ای سرشار از مشکلات خوب برایتان آرزو می کنم.