دفتر نوشته‌های من

جایی برای دفن تراوشات مغزی

دفتر نوشته‌های من

جایی برای دفن تراوشات مغزی

دفتر نوشته‌های من

دست نوشته‌هایی در دفترهای قدیمی و کاغذهای کاهی شان که با جوهر سیاه به هم بافته شده اند و داخل کتابخانه ی خاک گرفته‌ی مخفی نگهداری می شوند .
امضا: INTJ .

دفترچه ی راهنما

پنجشنبه, ۲۷ آبان ۱۴۰۰، ۱۰:۱۷ ب.ظ

خوش آمدید به دفترچه ثبت پیشرفت من!

اگر درباره ی این دفترها و کاربردشان بی اطلاع هستید، به این پست سر بزنید. (راهنمای دفترچه ی راهنما!)

به طور مختصر اینجا شاهد نوشتن ها، تمارین، تجربیات، تلاش ها، معرفی کتاب، ایده ها، آموزش، چیزهای اضافه دیگر و روند چاپ کتاب این جانب می باشید.

ای کسانی که به نوشتن روی آورده اید ، باشد که در این وبلاگ بتوانید با موضوعات و تمرینات جدید در باب نویسندگی آشنا شوید.

 

  • فریماه ‌.

روزها در کتابفروشی موریساکی

يكشنبه, ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۷:۵۸ ب.ظ

نویسنده: ساتوشی یاگی ساوا.

 

خلاصه ی کتاب:

«دارم ازدواج می کنم.»

این جمله ای بود که تاکاکو از مردی که دوستش داشت شنید. مردی به نام هیده آکی. تنها کسی که در شرکت با او صمیمی بود و با او شام می خورد. تاکاکو متوجه می شود در ابراز احساساتش کوتاهی کرده است و آنقدر که خودش فکر می کرد، قضیه بیرون رفتن برای هیده آکی جدی نبود. 

او سرخورده و افسرده می شود. به طوری که از کارش در شرکت استعفا می دهد و در آپارتمانی که اجاره اش عقب افتاده، تمام روز را به خوابیدن و فرار کردن از احساساتش می گذراند. به نقطه ی پایانی در زندگی اش رسیده است. آن طور که باید از خودش مراقبت نمی کند و خواب، تنها پناه او برای غم هایش می باشد.

اما همه جیز وقتی زیر و رو می شود که دایی اش، ساتورو، پس از سال ها با او تماس می گیرد. آخرین باری که تاکاکو او را دیده بود، هنگام مرگ پدربزرگش بود؛ زمانی که یک نوجوان دبیرستانی و منزوی بود. تاکاکو می دانست که بعد از آن، دایی اش مسئولیت کسب و کار خانوادگی، یعن یچرخاندن کتاب فروشی کتاب های دست دوم را بر عهده خواهد داشت.

دایی ساتورو مانند همیشه با صدای پرشور از پشت خط با تاکاکو صحبت می کرد. درباره ی اینکه چقدر دلتنگش است و دلخور از اینکه با اینکه چندسالی می شود تاکاکو در توکیو زندگی می کند، حتی یک بار هم به او سر نزده است. اما این تنها دلیل تماس او نبود.

  • فریماه ‌.

چگونه کتاب بخوانیم؟(03/5/13) 2

پنجشنبه, ۲۶ مهر ۱۴۰۳، ۱۰:۴۱ ق.ظ

نویسندگان: مارتیمر جی. آدلر - چارلز لینکلن ون دورن.

 

خلاصه ی کتاب(بخش دوم):

بخش دوم: خواندن تحلیلی.

در این بخش با اهمیت طبقه بندی کتاب آشنا می شویم. 

کتاب ها به دو دسته تشریحی و داستانی تقسیم می شوند. کتاب های تشریحی، علم و دانش را شرح می دهند. کتاب های داستانی هم از اسمشان مشخص است.

کتاب های تشریحی به دو دسته ی نظری و کاربردی تقسیم بندی می شوند. کتاب های نظری، کتاب هایی هستند که برای درک و فهمیدن نوشته شده اند. کتاب های کاربردی، کتاب هایی هستند که مطالبشان در عمل به کار می آیند. 

پس از آن، به قواعد خواندن تحلیلی می رسیم. تنها هنگامی می توانید به این سطح برسید که خواندن اجمالی را فراگرفته باشید.

  • فریماه ‌.

چگونه کتاب بخوانیم؟(03/5/13) 1

پنجشنبه, ۱۹ مهر ۱۴۰۳، ۰۳:۱۹ ب.ظ

نویسندگان: مارتیمر جی. آدلر - چارلز لینکلن ون دورن.

 

خلاصه ی کتاب(بخش اول):

مشکل بزرگی که گریبان گیر همه ی مردم دنیا است، خوب نخواندن است.

بیش از نود درصد مردم در سطح ابتدایی خواندن قرار دارند. همان سطحی که در دبستان فرا می گیریم. مشکل بزرگ تر این است که آدم ها برای تقویت مهارت خواندن خود کاری انجام نمی دهند و آن را بیهوده می پندارند. 

آموزش مراحل خواندن، چیزی است که جای خالی اش حسابی در مدارس و دانشگاه ها احساس می شود. 

این کتاب در صدد آن است تا مهارت خواندن را در شما تقویت کند. نویسندگان با کوشش و تحقیق های فراوان، آن را در چهار بخش به تحریر درآورده اند:

بخش اول: ابعاد خواندن.

در این بخش، شما درمی یابید که خواندن باید با فعالیت همراه باشد. هرچه فعالانه تر بخوانید و کوشش بیشتری به خرج دهید، نتایج بهتری دریافت خواهید کرد. 

  • فریماه ‌.

.

سه شنبه, ۱۰ مهر ۱۴۰۳، ۰۹:۲۶ ب.ظ

واقعیت کتمان‌ناپذیر کوتاهی عمر را که در نظر بگیری، آن‌وقت شاید بفهمی هرلحظه از زندگی بهترین زمان برای دنبال‌کردن کاری است که میل انجام آن در تو بیدار شده. 

زنده‌بودن، محکم‌ترین دلیل برای نوشتن است.

 

- شاهین کلانتری.

 

  • فریماه ‌.

#سه

دوشنبه, ۹ مهر ۱۴۰۳، ۰۳:۵۵ ب.ظ

پست های مرتبط: 1 ، 2 

 

شما درحال خواندن دفتر خاطرات من هستید. نمی دانم این جمله ی خوبی برای شروع است یا نه؛ نمی دانم اصلا قرار است کسی آن ها را بخواند یا نه؛ اما می نویسم تا کاری کرده باشم. تنها خواسته ام این است که کسی غیر از من هم داستان او را بداند. حتی اگر آن شخص دیگر، صفحات یک دفتر باشند.

می روم سراغ اصل مطلب. 

همه چیز از زمانی شروع شد که انتخاب رشته کردم. درباره ی سختی ها و مخالفت های شدید مادرم چیزی نمی نویسم، نمی خواهم از موضوع اصلی منحرف شوم. فقط بگویم که توانستم در جنگ با او به پیروزی برسم و بدون کشته و زخمی، رشته ی مورد علاقه ام را انتخاب کنم. هنر.

 

این، داستان وقتی است که وارد هنرستان عجیب و غریب پایین شهر شدم. جایی که واقعا دست کم گرفته شده بود و آن قدرها هم بد نبود. از همان اول، می دانستم فرکانس عجیبی در فضا چرخ می خورد. فرکانسی ضعیف و غیرعادی. می توانستم از هاله ی آن حس کنم که چیزی خلاف جریان وجود دارد. منظورم جریان آرام و یکنواخت آدم هاست. 

از همان اول فهمیدم که روحی سرگردان در آن هنرستان زندگی می کند.

  • فریماه ‌.

راهکار طلایی برای رهایی از منتقد درون

شنبه, ۷ مهر ۱۴۰۳، ۰۸:۴۴ ب.ظ

تا به حال برایتان اتفاق افتاده است که با تمام وجود بخواهید کاری را انجام دهید، اما پس از فکر کردن زیاد، از انجامش منصرف شوید؟

یا مدام به این فکر کنید که چقدر بی استعداد هستید و توانایی انجام کاری بخصوص را ندارید؟

یا تمرین کاری که می دانید واقعا برایتان سودبخش است را عقب بیندازید؟

باید بگویم همه اش زیر سر یک نفر است؛ 

منتقد درون.

او به طور پیوسته در حال منازعه با شماست، و شما نیز به طور پیوسته درحال منازعه با او. او مدام شما را به عقب می راند. در گوشتان زمزمه می کند که نمی توانی، عرضه اش را نداری، برای این کار ساخته نشده ای، استعدادش را نداری و ... . 

متاسفانه بیشتر اوقات تسلیم حرف هایش می شویم. این کار، عواقب زیادی برایمان دارد.

  • فریماه ‌.

از ژانر ترسناک چه خبر؟

چهارشنبه, ۴ مهر ۱۴۰۳، ۰۸:۳۷ ب.ظ

 

بازهم چهارشنبه بود و داستان من و گلدان‌ سرامیکی

 

همانطور که می‌دانید ترس عنصر اصلی این ژانر است. فضای آن آکنده از تاریکی، سکوت دلهره‌آور، جیغ‌های وحشیانه، ساختمان‌های متروکه، پوسیدگی و نم‌زدگی، سیاهی و ... است. 

هنگامی که درحال نوشتن داستانی در این موضوع هستید، باید هیجان‌تان را کنترل کنید؛ با ملایمت جلو بروید و در برابر نوشتن برق‌آسا و تمام‌کردن سریعِ صحنه‌های گوناگون مقاومت کنید. 

و در عین حال، حواستان باشد که توصیفات کُند و بیش از حد طولانی نشوند. 

اگر به نوشتن در این ژانر علاقه دارید، انداختن نیم‌نگاهی به ایده‌های زیر خالی از لطف نیست:

  • فریماه ‌.

.

سه شنبه, ۳ مهر ۱۴۰۳، ۰۶:۲۵ ب.ظ

جریان خلاقانه، نیرو و توان زیادی را از یک هنرمند طلب می‌کند. بنابراین خیلی راحت می‌شود آن را کنار گذاشت و کارهای دیگر کرد. با این وجود، می‌دانم که باید فیلمنامه بنویسم و روی آن کار کنم. هرچند خیلی آسان‌تر است که چرخی در اینترنت بزنم. 

نداشتن پشتکار نشان می‌دهد به کاری که انجام می‌دهیم باور نداریم.

- نوری بیلگه جیلان.

  • فریماه ‌.

چگونه از تنهایی لذت ببریم؟(03/6/3)

يكشنبه, ۱ مهر ۱۴۰۳، ۰۷:۱۶ ب.ظ

خلاصه ی این کتاب:

 

«هرگز معاشری شایسته تر از تنهایی برای معاشرت نیافتم.»

«تنهابودن خودش یک پا ماجراجویی است.»

سارا میتلند در این کتاب، شما را با دلایل ترس از تنهایی آشنا می کند و سپس از لذات بی نهایتش می نویسد. همچنین معرفی چند کتاب در باب تنهایی که خواندشان خالی از لطف نیست.

تنهایی، خلاقیت را شکوفا می کند و حتی باعث خلاقیت نیز می شود. البته به این شرط که تنهایی انتخاب خود شخص باشد و به او تحمیل نشده باشد. هرچند که در آن صورت هم فرد به طور خودخواسته می تواند با وضعیتش کنار بیاید و با پذیرش آن، لذت تنهایی را بچشد.

ضروری است که گاهی به غار تنهایی مان برویم و مدتی با خودمان وقت بگذرانیم. به چیزهایی بیندیشیم که جدا از اجتماع و مردم است. چه بسیار هنرمندان و دانشمندانی بوده اند که در تنهایی و انزوا به نتایج بزرگ دست یافته اند. 

  • فریماه ‌.

زندگی با دفترچه یادداشت

شنبه, ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، ۰۷:۴۴ ب.ظ

هیچگاه دفترچه یادداشت هایتان را دست کم نگیرید. آن ها در هر شکل و اندازه ای که باشند، می توانند برایتان معجزه بیافرینند. 

 

در ابتدا بگویم که این پست را با نقل قول هایی از کتاب بنویس تا اتفاق بیفتد اثر هنریت کلاوسر می نویسم. اگر به یکی از آن ها برخوردید، بدانید که تکه های این کتاب هستند. 

شاید برایتان جالب باشد که چیزهایی درباره ی شبکه فعال کننده مغز بدانید؛ چیزی که باعث می شود همیشه دفترچه یادداشت همراهتان از ایده های ریز و درشت پر شود. 

  • فریماه ‌.