واژه‌گَرد

جایی برای سفر میان کلمات و کتاب‌ها

واژه‌گَرد

جایی برای سفر میان کلمات و کتاب‌ها

واژه‌گَرد

دست نوشته‌هایی در دفترهای قدیمی و کاغذهای کاهی‌شان که با جوهر سیاه به هم بافته شده‌اند و درون کتابخانه‌ی خاک گرفته‌ی مخفی نگهداری می‌شوند.
امضا: INTJ .

دفترچه ی راهنما

پنجشنبه, ۲۷ آبان ۱۴۰۰، ۱۰:۱۷ ب.ظ

خوش آمدید به دفترچه ثبت پیشرفت من!

اگر درباره‌ی این دفترها و کاربردشان بی‌اطلاع هستید، به این پست سر بزنید. (راهنمای دفترچه‌ی راهنما!)

به طور مختصر اینجا شاهد آموزش و تمارین نویسندگی هستید که در کارگاه نوشتن برگزار می‌شوند. همینطور، می‌توانید آزادانه در کتابخانه بگردید و خلاصه‌ی کتاب‌ها، معرفی و بریده‌هایی از آن‌ها را بخوانید. هرازگاهی نیز دور هم می‌نشینیم و درباره‌ی ژانرهای مختلف و ایده‌هایی برای نوشتن حرف می‌زنیم.

ای کسانی که به نوشتن روی آورده اید، باشد که در این وبلاگ بتوانید با موضوعات و تمرینات جدید در باب نویسندگی آشنا شوید.

 

  • رعنا ‌.

نوشتن و انتشار.

يكشنبه, ۹ تیر ۱۴۰۴، ۰۴:۵۲ ب.ظ

یکی از موثرترین شیوه‌های نویسنده شدن، نوشتن و انتشار است. بنویسید و منتشر کنید.

مهم نیست حتی اگر فقط یک نفر به نوشته‌هایتان اهمیت می‌دهد و آن‌ها را می‌خواند. برای همان یک‌نفر بنویسید.

حتی اگر همان یک‌نفر هم نبود، برای رشد خودتان و نویسنده‌ی درونتان بنویسید.

مطمئن باشید بالاخره کسی پیدا می‌شود که اهمیت بدهد. فقط بنویسید و جایی منتشر کنید.

انتشار باعث می‌شود:

۱- همیشه به دنبال ایده برای نوشتن بگردید. 

۲- مخاطب‌تان را پیدا کنید.

۳- دستتان از قلم نیوفتد. 

۴- اعتماد بنفس بیشتری در نوشتن داشته باشید.

داستان کوتاه بنویسید. مقاله بنویسید. شرح حال. روزنگار. و بعد منتشر کنید. مهم نیست چگونه یا چقدر می‌نویسید. فقط بنویسید و کوچک‌ترین ایده‌ها را هم هدر ندهید.

نوشته‌های مزخرفتان را پاک نکنید. بگذارید خواننده‌هایتان ببینند که زمانی چقدر بد نوشته‌اید و حالا چطور قلم را دور انگشت‌تان می‌چرخانید. 

شاید هم الهام‌بخش دیگران شدید.

راه‌اندازی یک وبلاگ یا یک کانال در فضای مجازی می‌تواند اولین قدم برای یک مسیر ماجراجویانه باشد.

 

 

  • رعنا ‌.

هیکا #۱

دوشنبه, ۳ تیر ۱۴۰۴، ۰۸:۲۴ ب.ظ

مدتی بود که دیگر چیزی احساس نمی کردم. مانند تکه ای یخ شده بودم که بی صدا آب می شود و می رود. در همین حال، تمام وجودم پر شده بود از احساسات گوناگون. احساسات وحشیانه، غم زده، سرد، سوزان، ابری، کم رنگ، غلیظ. همه چیز باهم قاطی شده بود. نمی دانستم باید چه پاسخی برایشان داشته باشم.

آدم ها بیشتر از همیشه نفرت انگیز بودنشان را به جهان ثابت می کردند. 

احساس می کردم زمین به طرز ترسناکی تنگ و خفقان آور است. زمینی که تا سال ها مانند یک دوست قدیمی برایش نگران بودم و دوستش داشتم، حالا می خواستم هرچه زودتر از آن فرار کنم.

از پیاده رو های شلوغ شهر می گذشتم. میان قفسه های کتاب پرسه می زدم. روی نیمکت داغ پارک، مقابل درخت می نشستم. از گوشه ی سالن والیبال، به هیاهوی بچه ها گوش می کردم. بعد هم سری به کافه ی سر خیابان می زدم. فقط برای اینکه از پنجره اش به ترافیک شهر نگاه کنم. از تمامشان بیزار بودم.

این درحالی بود که دعوت همه ی دوستانم را رد کرده بودم. نمی خواستم با آنها روبرو شوم. هیچ دلیل منطقی ای هم برایش نداشتم. می توانستم تصور کنم که روی چمن ها می نشینند و بدون اینکه حواسشان باشد، جای خالی مرا با سبد غذا پر می کنند. صدای خنده هایشان را از کیلومترها آن طرف تر می شنیدم.

شهر و تمام آدم هایش مانند یک تخم مرغ خالی به نظر می رسید. یک پوسته ی شکننده. 

همیشه حس می کردم از جنس آسمان هستم. با تمام ابرها و رنگ هایش. تنها چیزی که در میان شلوغی و حرف های بی وقفه در آغوشم می کشید، آسمان بود. اما حالا حتی آن هم بی معنی شده بود.

  • رعنا ‌.

چالش نوشتن روزانه(تیر: خودآگاهی).

يكشنبه, ۲ تیر ۱۴۰۴، ۰۱:۵۲ ب.ظ

پست مرتبط: نوشتن برای خرداد.

⭐️

- روز اول: اگه قرار بود از روی شخصیت تو یه کرکتر انیمیشن ساخته بشه، اون کرکتر چه ویژگی‌ها، اخلاقیات، قدرت‌ها و... داشت؟

- روز دوم: درمورد قوی‌ترین احساسی که توی وجودت داری بنویس و معرفی‌ش کن. بگو چطوری باهاش کنار میای؟

- روز سوم: خودت رو در پنج کلمه خلاصه کن و توصیف کن چرا هر کلمه بخشی از تو رو به تصویر می‌کشه؟

- روز چهارم: خودت رو از چشم کسی که تو رو برای اولین‌بار می‌بینه توصیف کن.

- روز پنجم: توی یه خیابون خلوت، پشت تلفن عمومی کسی منتظرته. اون نه حرف می‌زنه نه واکنشی نشون میده، فقط به حرفات گوش می‌کنه. تو باید باهاش صحبت کنی. بهش چی می‌گی؟

- روز ششم: درمورد "من‌های درونی" ات بنویس.

- روز هفتم: تو با نسخه‌ی پنج‌سال قبلت ارتباط گرفتی و فرصتت محدوده. بهش چی می‌گی؟

  • رعنا ‌.

چالش‌های نوشتنی؛ ۱۰ داستان کوتاه.

سه شنبه, ۲۱ خرداد ۱۴۰۴، ۰۹:۱۵ ب.ظ

همیشه ایده‌های یهویی می‌تونن به داستان کوتاه‌های خوبی تبدیل بشن؛ و بعضی از این داستان کوتاه‌ها می‌تونن بعدا به داستان‌های بلند قوی‌ای تبدیل بشن.

ماجرا اینه که کمی بعد از تموم کردن داستانم، یه داستان جدید داشتم واسه‌ی بلندنوشتن. اما این‌چندروز هرقدر سعی کردم پیش ببرمش، نتونستم.

مدام ذهنم می‌رفت سمت داستان قبلی. موقع شروع به این فکر می‌کردم که چقدر اون‌یکی رو تکون‌دهنده شروع کردم. موقع نوشتن فصل اول فکر می‌کردم چقدر اون‌یکی مرموزتر به نظر می‌رسید و ... 

خلاصه که نتونستم بذارمش یه گوشه و تمرکز کنم.

برای همین تصمیم گرفتم یکم دیگه صبر کنم تا دلتنگی و وابستگی به اون فضا و شخصیت‌ها ته‌نشین بشه. به نظرم در این مدت، نوشتن داستان‌های کوتاه می‌تونه کمک کنه آروم‌آروم برم طرف روایت‌های جدید.

درنهایت احتمالا یه یادداشت خداحافظی با شخصیت‌های داستان قبلی بنویسم و برم سراغ یک پروژه‌ی بلند دیگه.

 

حالا، شما هم اگر چنین‌چیزی رو تجربه می‌کنید، یا می‌خواید هرروز کمی بیشتر بنویسید، یا به دنبال ایده‌های بسته‌بندی‌شده واسه روز مبادا می‌گردید، این چالش رو با من شروع کنید.

هرروز نوشتن یک داستان کوتاه. می‌تونیم تا ده روز پیش بریم، شاید در پایان ترغیب شدیم ده روز دیگه هم ادامه بدیم.

 

می‌تونید نوشته‌هاتون رو همینجا برام بفرستید یا اگر داخل وبلاگتون می‌نویسید، خوشحال می‌شم من هم بخونمشون.

⭐️

  • رعنا ‌.

چالش نوشتن روزانه(خرداد: خلاقیت).

جمعه, ۳ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۵۰ ب.ظ

این از روزی شروع شد که یه عالمه وقت تلف کردم، در عین اینکه هم درس خوندم هم کتاب خوندم، هم سریال دیدم و با این حال هیچ کار دیگه‌ای نداشتم جز اسکرول‌کردن و چرخیدن توی گوشی‌م.

اینکه هیچ‌چیز مشخصی برای نوشتن نداشتم کلافه‌م کرد. همیشه از این وضعیت متنفرم.

 تصمیم گرفتم نوشتن ماهانه رو دوباره شروع کنم. هرروز نوشتن درباره‌ی یک موضوع.

خواستم کمی این رو گسترش بدم و با توسعه فردی ترکیبش کنم. این شد که، یه لیست برای خرداد آماده کردم با موضوع خلاقیت.

ماه‌های بعدی از موضوعات دیگه‌ای می‌نویسیم.

حالا، دعوت‌تون می‌کنم به این چالش. می‌تونید شما هم همراه من انجامش بدید و همینجا زیر این پست نوشته‌هاتونو بذارید.

(این پست هرروز بروزرسانی میشه.)

  • رعنا ‌.

حق نوشتن(04/1/16).

دوشنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۴، ۱۰:۰۰ ب.ظ

کتابی از جولیا کامرون؛ درباره‌ی نوشتن. شاید با دیدن این مطلب ترغیب شوید آن را بخوانید که خالی از لطف نیست.

 

خلاصه‌ی کتاب:

نوشتن، فقط عملی در انحصار نویسندگان بزرگ نیست. اصلا نویسنده به چه معناست؟

نویسنده یعنی کسی که می‌نویسد. همین. 

همه‌ی ما می‌توانیم نویسنده باشیم. همه‌ی ما حق داریم بنویسیم.

برای نوشتن چند نکته‌ی ساده وجود دارد:

یک- منتظر خلق و خوی مناسب نباشید تا روزی سراغتان بیاید. با نوشتن مانند نفس کشیدن برخورد کنید.

دو- با صفحه راحت باشید. این‌گونه بهتر می‌نویسید.

سه- از همان‌جایی که هستید شروع کنید. نیازی به تجمل یا درست کردن چیزی نیست.

  • رعنا ‌.

لحظات کوتاه=ایده‌های بزرگ.

دوشنبه, ۶ اسفند ۱۴۰۳، ۰۷:۳۱ ب.ظ

سوال: یه عالمه ایده‌های قشنگ برای نوشتن از کجا بیارم؟ 

جواب: از زندگیت.

 

 

شاید شما هم مثل من گاهی متعجب می‌شوید که بعضی هنرمندها چطور آن‌همه کتاب نوشته‌اند، شعر گفته‌اند، داستان بافته‌اند، نقاشی خلق کرده‌اند، موسیقی ساخته اند و و و. 

چگونه می‌شود این حجم از ایده را در مغز پروراند.

می‌دانید که، ما نمی‌توانیم ایده بسازیم. نمی‌توانیم بنشینیم و تصمیم بگیریم یک ایده‌ی جدید داشته باشیم، همین حالا!

نه. اینطوری کار نمی‌کند. 

ایده‌ها به ما الهام می‌شوند. خیلی ناگهانی، حتی شاید در جای نادرست، یک‌دفعه مانند یک جرقه ظاهر می‌شوند. (و متاسفانه بیشترشان هم یک‌دفعه ناپدید می‌شوند.)

می‌بینید که درواقع کار زیادی از دست‌مان بر نمی‌آید، جز یک چیز. آن هم اینکه سنسور گیرنده مغزمان را قوی‌تر کنیم. در این صورت زودتر الهامات را دریافت می‌کنیم و در نتیجه ایده‌های بیشتری برای خلق‌کردن در اختیار داریم.

خب، حالا چطور می‌شود آن سنسور را قوی‌تر کرد؟ ساده است. 

  • رعنا ‌.

.

سه شنبه, ۶ آذر ۱۴۰۳، ۰۹:۳۷ ب.ظ

اول هر دفترچه‌ای می‌نویسم که کمرنگ‌ترین جوهرها از پررنگ‌ترین حافظه‌ها ماندگارتر‌اند. نوشتن، مکانیزمی قدرتمند برای درس‌گرفتن از اشتباهات است. 

 

- شاهین کلانتری.

  • رعنا ‌.

چرا نویسندگان می نویسند؟

پنجشنبه, ۱ آذر ۱۴۰۳، ۰۴:۲۴ ب.ظ

سوال: چرا نویسندگان می نویسند؟

چرا شما می نویسید؟

و

چرا به عنوان یک مخاطب کتاب می خوانید؟

(جوابشان را زیر همین پست بنویسید.)

 

هرکس به نوبه ی خود دلیلی شخصی برای نوشتن دارد. اگر از من بپرسید، می گویم: 

چون نوشتن پناهگاهی برایم به وجود می آورد تا بدون خودسانسوری یا ترس از قضاوت شدن، پهن شوم روی کاغذ. بنویسم از خودم که گاهی مانند یک غریبه به نظر می رسد، چیزهایی که به زبان آوردنشان وقت هایی سخت و دور از توان است.

چون نوشتن یکی از پیوندهای اتصالم به زندگی است. یک پیوند سخت و محکم.

چون نوشتن باعث می شود در جهانی درونی قدم بگذارم که نمود جاودانگی در آن وجود دارد.

 

به طور کلی، نویسنده می نویسد تا روحیات و درونیات خود را به دیگران نشان دهد. منتشر کردن نوشته ها یعنی به نمایش گذاشتن بی چون و چرای جهان درون.

ما خودمان را می نویسیم.

داستان آیینه ای است که من را ارائه می دهد.

 

و کتاب ها.

آن ها دنیایی دیگر در اختیار خواننده قرار می دهند. دنیای وسیع از تجربیاتی که شاید هرگز خودمان با آن ها مواجه نشویم؛ اما با خواندن داستان ها این امکان برایمان به وجود می آید که با شخصیتی همراه شویم. در میان جاده ی پر پیچ و خم زندگی اش با او برانیم و از اشتباهاتش درس بگیریم.

 

  • رعنا ‌.

روزها در کتابفروشی موریساکی

يكشنبه, ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۷:۵۸ ب.ظ

نویسنده: ساتوشی یاگی ساوا.

 

خلاصه ی کتاب:

«دارم ازدواج می کنم.»

این جمله ای بود که تاکاکو از مردی که دوستش داشت شنید. مردی به نام هیده آکی. تنها کسی که در شرکت با او صمیمی بود و با او شام می خورد. تاکاکو متوجه می شود در ابراز احساساتش کوتاهی کرده است و آنقدر که خودش فکر می کرد، قضیه بیرون رفتن برای هیده آکی جدی نبود. 

او سرخورده و افسرده می شود. به طوری که از کارش در شرکت استعفا می دهد و در آپارتمانی که اجاره اش عقب افتاده، تمام روز را به خوابیدن و فرار کردن از احساساتش می گذراند. به نقطه ی پایانی در زندگی اش رسیده است. آن طور که باید از خودش مراقبت نمی کند و خواب، تنها پناه او برای غم هایش می باشد.

اما همه جیز وقتی زیر و رو می شود که دایی اش، ساتورو، پس از سال ها با او تماس می گیرد. آخرین باری که تاکاکو او را دیده بود، هنگام مرگ پدربزرگش بود؛ زمانی که یک نوجوان دبیرستانی و منزوی بود. تاکاکو می دانست که بعد از آن، دایی اش مسئولیت کسب و کار خانوادگی، یعن یچرخاندن کتاب فروشی کتاب های دست دوم را بر عهده خواهد داشت.

دایی ساتورو مانند همیشه با صدای پرشور از پشت خط با تاکاکو صحبت می کرد. درباره ی اینکه چقدر دلتنگش است و دلخور از اینکه با اینکه چندسالی می شود تاکاکو در توکیو زندگی می کند، حتی یک بار هم به او سر نزده است. اما این تنها دلیل تماس او نبود.

  • رعنا ‌.