هیلده
پنجشنبه, ۱۱ شهریور ۱۴۰۰، ۰۴:۳۴ ب.ظ
سوفی آنقدر خسته شده بود که سرش را روی میز گذاشت.
از یک چیز کاملا مطمئن بود.
این که دیگر کاملا قاطی کرده بود!
اگر پدر هیلده می توانست از دخترش بخواهد که به سوفی سلام برساند پس حتما هیلده درمورد سوفی چیز های بیشتری می دانست.
اما به هر حال همه چیز به قدری پیچیده بود که سوفی از خیرش گذشت و به سراغ شام رفت.
پی نوشت: میدونستید فیلسوفه که برای سوفی نامه میده پدر هیلده نیست؟:)
در اینجا منم مطمئنم که کاملا قاطی کردم:)
پی نوشت۲: هیلده واقعا اسم قشنگیه نه؟ داره ازش خوشم میاد:)
- ۰۰/۰۶/۱۱